آقای آواژ در وبلاگ بهساد به ما لطف کردند و از ما خواستن در این بازی وبلاگی برای شب بلدا شرکت کنیم . ما هم چند خاطره ای می نویسم
تن ماهی
در سازمان محل کارم ، بنده کارشناس نرم افزار هستم ، اینجا نرم افزاری مالی و ... نصب شده است ، از طرف شرکت فردی بعضی مواقع برای رفع برخی مشکلات مراجعه می کرد ، به مرور زمان رفاقتی شکل گرفت ، وقت نهار با هم به رستوران سازمان می رفتیم ، روزی غذای سازمان مطابق میل این بنده خدا نبود ، در سازمان ما اگر کسی غذا را نمی خواست می توانست تن ماهی سفارش دهد ، خب این بنده خدا پرسنل سازمان نبود لذا از من خواست برایش تن ماهی بگیرم ، من هم رفتم گرفتم ولی بدلیل بروکراسی ، تن ماهی که باید صدتا امضا می گرفتی تا تن ماهی تحویل می دادن ، انگار دارن یک کار عظیم انجام می دهند ، خلاصه من تن ماهی را گرفتم و خیلی عصبانی شده بودم آمدم در حالی که غر می زدم ، قوطی را باز کردم و همه را ریختم توی ظرف خودم و با عصبانیت و به تندی همه را خوردم ، وقتی غذام تموم شد ، دیدم بنده خدا داره با تعجب نگاه می کنه ، تازه فهمیدم ای دل غافل ، قرار بود تن ماهی برای اون بگیرم ولی من همش را خوردم ، خلاصه کلی ضایع شدم ولی چون رفیق شده بودیم با اصرار خودم از بیرون براش ساندویچ سفارش دادم ،
سلام
جالب بود...کار خیلی خوبیه که فرهنگ های ایرانی الاصل مون رو زنده نگه داریم!!!